یک کمی خداحافظ!

9 01 2009

اینمدت که توی فرجه ی امتحانات بودم ،بهترین دوران وبلاگ نویسی ام را گذراندم! امار بسیار بالایی که به لطف دوستان پی سی دانلود(که یک دنیا به خاطر لینک هایشان ازشان ممنونم[+ + ]) داشتم را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد! همچنین این کار بزرگواران پی سی دانلود باعث بیشتر شناخته شدن وبلاگم در دیگر سایتها شد که بازهم باید بگویم «بچه ها مچکریم!»

دوم اینکه این مدت زیاد بلاگینگ کردم و کم درس خواندم! خدا رحم کند! شنبه ی آینده(28 دی) امتحان حجیم و ترسناک! فارما را دارم(خدا به خیر کند!) به همین خاطر این هفته باید مثل*ر بخوانم تا برسم! تازه درسهای دیگه بیخیال! وقت بین امتحانات می خوانیم!

برای همه ی دوستان آرزوی موفقیت می کنم(چه دانشجو چه غیر دانشجو!) و آرزو دارم وقتی از امتحانات برگشتم دیگه توی غزه جنگ نباشد

تا اون موقع فعلآ(به قول این خارجکی ها!)بای!





چرا باید درس بخوانم؟

31 12 2008

خوب یادم می آید آنروزی را که دانشگاه قبول شدم. ساعت سه ی بعد از طهر بود یکی از دوستام بهم زنگ زد

-سلام رضا ! رتبه ات چقدر شد؟

نمی دونم! مگه جوابا اومده؟

آره بابا اومده!

آخه قرار بود ساعت 7 بعد از طهر بیاد!

نمی دونم ولی اومده .برو توی سایت سازمان سنجش ببین رتبه ات چقد شده.حتمآ بهم بگی ها !

باشه بابا! رتبه ات چقدر شده؟

خیلی بد بودم!

چقدر بودی؟

80!!!

مبارکه! ایشاللا پزشکی تهرانی دیگه؟

ببینیم چی میشه.

با هزاران استرس که هیچ وقت دیگه برای دوباره حاضر نیستم که تجربه اش بکنم رفتم کافینت سر کوجه مون)(اون موقع کامپیوتر نداشتم)

.

.

.

آخر سر زد و داروسازی تبریز قبول شدم. خوشحال بودم که آخرش شدم دکتر!!!اخه مامان بزرگم وقتی داشت فوت می کرد ازم خواست که دکتر بشم و خیلی خوشحال بودم که تونستم آرزو شو برآورده کنم

.فکر می کردم که دیگه سختی ها تموم شده و سخت دوره ی زندگی ام رو گذروندم ولی واقعآ در اشتباه بودم. بدبختی های من واقعآ تازه شروع شد!!درس هام شروع شد…

9 واحد فیزیولوژی

نه واحد فارما(درسی که توی همه ی رشته ها 2 واحده و فقط توی پزشکی 4 واحده)

شیمی دارویی

5 تا صنعتی(توی 5 ترم)

حدود بیست واحد شیمی به طور خالص!

درس های وحشتناکی که حتی تلفظ کردن اسماهشون هم سخته!فارماکوگنوزی! و … این همه درس ها رو می گذرونم یا قرار بگذرونم…

خوب؟؟؟؟ که جی بشه؟

آخرش که قراره بقالی بزنیم دیگه! چه نیازی به پاس کردن 208 واحد درس کوفتیه؟

آره ! چه نیازی هست که این همه درس بخونیم؟ وفتی که از چپ و راست دارن توی سر و کله ی ما می زنند. دانشجو های پزشکی که (همه اشون رو دوست دارم) دارند به ما می گن شامپو فروش!! نسخه پیچ توی داروخانه ما رو زیر دست خودش می دونه! چه دلیلی داره که اینقدر سختی بکشیم که دست خط یکی دیگه رو بخونیم و بعدش هم وقتی که اشتباهی توش می بینی و بهش می گی یک کم مونده که بزنتت! که آقا من می دونم وشما نمی دونید!

چه ارزشی داره این همه سختی رو بکشی وقتی استادت که از دانشکده ی پزشکی اومده سر کلاس بهت می گه “به من چه که باید به یه مشت دوا فروش درس بگم”؟؟ !!تو رو خدا شما بفرمایید چرا این همه درس وحشتناک رو بگذرونیم؟

چرا همه فکر می کنند که ما حقشون رو خوردیم؟

حالا با همه ی این بدبختی ها همه ی امیدمون به حق فنی ای بود که شاید امیدی برای یک دانشجوی داروسازی بود رو الان دارند ازش می گیرند. چرا ؟ چون فکر می کنند که این پولی که بابت هر دارو به یک داروساز تعلق می گیره از سرش هم زیاده !

(ببینیدآخه ما 217 ملیارد تومن در سال داریم به ملت صدمه می زنیم!

مدتی پیش هم که قانون تصویب کردند که هر کسی می تواند با داشتن یک مدرک آکادمی در یک منطقه ی دور افتاده داروخانه بزنه!!! چرا این قدر خوب دارند ما رو

درک می کنند

بخدا اگه اون مسئولینی که دارند این قاون ها رو ارائه و تصویب می کنند می دونستند که یک دانشجوی داروسازی چه سختیی می کشه تا اون مدرک دکتری رو می گیره هیچ وقت همچین حرفی رو نمی زدند.

تا الان من نشنیدم که یکی از مسئولین بلند پایه ی بخش درمان کشور یک داروساز باشه و عمومآ پزشک هستند . شاید اگر که یکی ا زاین مسئولسن داروساز بود دیگر این مشکلات را نداشتیم. خلاصه ی کلام اینکه مسئولین با گفتن این مسئله دل ما را به شدت شکاندند.

لینک مرتبط: حق فنی داروخانه ها تاملی بر ماوقع